KABILA – 1 Year Anniversary
What a day. What a celebration. What a tribe.
We began with movement and breath warming up our bodies and hearts followed by a short speech and a beautiful art therapy session led by my teacher and soul guide Patricia.
We flowed between Farsi, Dutch, and English, embracing the diversity of our voices.
Though the group was large, the energy was calm, open, and curious. We started together on a shared canvas playing, drawing, moving as one and slowly shifted to creating our individual art pieces, using lyrics, words, and images as metaphors for what lives inside us.
In the closing circle, everyone shared their work each story, each creation across languages. Art became our common language, and in that moment, we felt unity.
Afterwards, we gathered at a long dinner table, filled with delicious Iranian food made by a passionate and artistic chef. We ate. We laughed. We connected like a real Ghabile Family.
And then we danced.
We danced in silence.
We danced in freedom.
We danced to release what had moved inside us during the session.
We ended the day with fire and a closing circle, sharing what we were taking home from the experience.
I heard:
Joy. Inner child. Love. Connection. Letting go. Softness. Relaxation.
Kabila is one. And this is only the beginning.
Thank you for being part of it.
کابیلا – سالگرد یکسالگی
چه روزی… چه جشنی… چه قبیلهای.
روزمان را با حرکت و تنفس آغاز کردیم — گرم کردن بدن و قلب — و بعد با یک گفتگوی کوتاه و یک جلسهی زیبا و عمیق از هنر درونی با پاتریشیا، معلم و راهنمای عزیزم.
جلسه به سه زبان برگزار شد: فارسی، هلندی و انگلیسی — بازتابی از تنوع صدایمان.
با اینکه گروه بزرگ بود، فضا آرام، پذیرا و کنجکاو بود. با یک فعالیت گروهی روی کاغذ بزرگ آغاز کردیم — با هم بازی کردیم، کشیدیم، حرکت کردیم — و بعد آرام وارد مرحلهی خلق آثار شخصی شدیم، با استفاده از کلمات، شعر و تصویر، به عنوان استعارهای از آنچه درونمان زندگی میکند.
در دایرهی پایانی، هرکس اثرش را به اشتراک گذاشت — داستانها، حسها، زبانها… و در آن لحظه، هنر زبان مشترک ما شد. احساس وحدت و یکیبودن همهجا بود.
بعد از آن، دور یک سفرهی بلند جمع شدیم، پر از غذای خوشمزهی ایرانی، پخته شده با عشق توسط یک سرآشپز هنرمند و بااحساس. غذا خوردیم، خندیدیم، حرف زدیم، و مثل یک خانوادهی واقعی — خانوادهی قبیلهگی، Ghabile Family — به هم وصل شدیم.
و بعد وقت رقص بود.
رقص در سکوت.
رقص در رهایی.
رقص برای رها کردن هرچه درونمان تکان خورده بود.
روز را با آتش و یک حلقهی پایانی بستیم. هر کسی چیزی گفت که از این روز با خود به خانه میبرد.
من شنیدم:
شادی. کودک درون. عشق. ارتباط. رها شدن. آرامش. نرمی.
کابیلا یکساله شد.
و این فقط آغاز راه است.
ممنون که بخشی از این سفر بودید.